شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

میدان شهادت

عالم و فاضل و فرزانه و آزاداندیش
خالص و مخلص و شایسته و وارسته ز خویش

دژ مستحکم ایمان، دژ مستحکم دین
متفکّر، متکلّم، متخلّق به یقین

آن‌که خوش‌صحبت و خوش‌سیرت و خوش‌غیرت بود
مَحرمِ راز محمدتقی بهجت بود

همه‌جا صحبت ایثار و دِماء شهداست
و دماء الشّهدا ذِیل مداد علماست

ای که تکریم تو تکریم همه خوبی‌ها
ای تو در زمرۀ «لا نَعلمُ إلّا خَیرا»

دشمنان علی امروز وقیح‌اند همه
اشعث قِیس و زیاد بن ابیه‌اند همه

به مصاف آمده‌ای یک‌تنه با خنّاسان
دین به ابلیس فروشان و نمک‌نشناسان

در دل سفسطه‌بازان به شجاعت رفته
آیت‌اللهِ به میدان شهادت رفته

یار و غمخوار علی، میثم تمّار علی
أینَ عمّار علی نه، خود عمّار علی

مرد میدان گلاویز شدن با شُبَهات
نه فقط خمس و زکات و نه فقط صوم و صلات!

فقه و تفسیر و سکوت و سخنش درس‌آموز
مرد اسلام سیاست، یل اسلامِ به‌روز

فیلسوف طرُق معرفت توحیدی
خوابْ‌آشفته‌کنِ فلسفۀ تقلیدی

اعتقادی که در اسلام پیِ سلطنت است
غلط اندر غلط اندر غلط اندر غلط است

آن‌که کرده‌ست میان حق و باطل اُتراق،
اعتدالش نتوان گفت؛ نفاق است نفاق

راه حق را غم پیدا و نهان بسیار است
طعنه و سرزنش و زخم زبان بسیار است

او که در دین خداوند، سر از پا نشناخت
راه را جز به تولّی و تبرّی نشناخت

مَسلکش راهگشا، معرفتش مفتاح است
فاش، علامه محمدتقی مصباح است

بانگ مردان غیور است اگر می‌شنوید
شیهۀ اسب ظهور است اگر می‌شنوید

راه اگر راه حسین است، خدا ما را بس
گرد و خاک سفر کرب‌وبلا ما را بس

آنچه آرامش دل‌هاست مهیّاست هنوز
سایۀ چادر پُر وصلۀ زهراست هنوز