هجران

که می‌نَهد مرهم، داغ سوگواران را؟
که جمع می‌کند این خاطر پریشان را؟

کدام دست شفابخش می‌برد دیگر
به یک اشارۀ خود التهاب یاران را؟

برای من که افول ستاره بی‌معناست
مگو عزیز که باور نمی‌کنم آن را...

آهای ابر بهاری! هنوز خرداد است
ببار بر منِ آتش‌گرفته، باران را...

کجاست جلوۀ سرو رهای گلشن من
که غنچه می‌درد از دوری‌اش گریبان را

چگونه باید باور کنم در این ظلمت
غروب مهر درخشندۀ جماران را

چگونه طی کنم این راه سخت را بی‌تو
چگونه سر کنم این شام تلخ هجران را...