شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

گریه‌های تو

چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند

تنها به این بسنده نکردند شامیان
پا را از این که بود فراتر گذاشتند...

بگذار عمۀ تو بگوید که بر دلش
یک روز داغ چند برادر گذاشتند؟

آن آتشی که سوخت درِ خانۀ علی
بر جان لاله‌های پیمبر گذاشتند

دستان کوچک تو به پهلوست، پیش از این
این درد را به پهلوی مادر گذاشتند

ای دختر سه‌ ساله تو هم مثل مادری
این ارث را برای تو دختر گذاشتند

داغ تو ابرهای جهان را بهانه داد
داغی که تا سپیدۀ محشر گذاشتند

آن شب فرشته‌ها همه از عرش آمدند
بر زانوان کوچک تو سر گذاشتند...

سهم تو گریه بود و همین گریه‌های تو
چشمان شهرهای مرا تر گذاشتند

از انتقام گفتم و شعرم تمام شد
این فصل را به نوبت دیگر گذاشتند