سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت