تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو