او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد