ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام