نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
هرکه میداند بگوید، من نمیدانم چه شد
مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشّاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست