آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد