مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
در سرخی غروب نشسته سپیدهات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهات
ای که بر روشنای چهرهٔ خود نور پیغمبر سحر داری
نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری