رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری