امام علی(علیهالسلام) در اندیشهٔ خواستگاری حضرت زهرا(علیهاالسلام) بود ولی فقر و محرومیّت و تنگدستی که خود و جامعهٔ اسلامی با آن دست به گریبان بود سبب شده بود، وی را از اندیشهٔ ازدواج خارج ساخته و به خود و نگرانیهای تشکیل خانواده مشغول سازد. (۱)
روزی امام على(علیهالسلام) به مجرد این که دست از کار کشید، شتر آبکش خود را باز کرد و آن را به سوی خانه آورد و در آن جا بست، سپس به سمتِ منزل رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) که آن روز در خانهٔ ُامّ سَلَمه شرف حضور داشت، رهسپار شد در اثنایی که امام علی(علیهالسلام) در مسیر راه بود، فرشتهای از آسمان، فرمان الهی را بر پیامبر نازل کرد که نور را به تزویج نور، یعنی فاطمه را به ازدواج علی(علیهماالسلام) درآور. (۲)
على(علیهالسلام) در خانه را به صدا درآورد، اُمّ سَلَمه گفت: کیست؟ رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) به اُمّ سَلَمه فرمود: «اُمّ سَلَمه! به پا خیز و در را به روی او بگشا و به وی اجازهٔ ورود بده، این شخص مردی است که خدا و رسول، او را دوست دارند و او نیز دوستدار خدا و رسول است.» اُمّ سَلَمه عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! کسی را که با این اوصاف یاد میکنی و هنوز ندیدهای که او کیست؟
فرمود: اُمّ سَلَمه! لحظهای درنگ نما، این مرد شخصی نا آگاه و سبکسر نیست، او برادر و پسر عمو و محبوبترین مردم نزد من است.
اُمّ سَلَمه میگوید: به گونهای شتابان به پا خاستم که نزدیک بود پایم روی چادرم قرار گیرد و بلغزم، در را گشودم دیدم علی بن ابیطالب(علیهالسلام) است و بر رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) وارد شد و عرضه داشت: درود و رحمت و برکات خدا بر تو ای رسول خدا.
پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) در پاسخ فرمود:
درود بر تو ابو الحسن، بنشین.
على(علیهالسلام) در مقابل رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) نشست و سر به زیر افکنده و به زمین مینگریست، گویی برای کاری آمده بود ولی از بیانِ آن شرم داشت، به همین دلیل سر خود را به زیر افکنده بود. رسول اکرم(صلىاللهعلیهوآله) از آنچه در دل على میگذشت آگاه بود از این رو، به او فرمود: «ای ابو الحسن! به نظرم برای کاری بدین جا آمدهای، خواستهات را بیان کن و آنچه را در دل داری ابراز نما، هرگونه خواستهای داشته باشی نزد من برآورده خواهد شد.»
على(علیهالسلام) عرضه داشت: پدر و مادرم فدایت! شما مرا در کودکی از عمویت ابوطالب (پدرم) و فاطمه بنت أسد (مادرم) باز گرفتی و غذای خود را به من خوراندی و آن گونه که خود میخواستی مبرا در دامانت تربیت نمودی، شما از حیث نیکی و احسان و محبّت در حق من، از پدر و مادرم ابوطالب و فاطمه بنت أسد، نزد من والاتری، خدای متعال مرا توسط شما و به دست مبارک شما به هدایت رهنمون گشت. به خدا سوگند! شما گنجینه و ذخیرهٔ من در دنیا و آخرت هستی، ای رسول خدا! دوست داشتم در کنار حمایت و پشتیبانیام از شما، خانه و همسری داشته باشم که در کنارش آرامش یابم و اکنون با میل و رغبت به خواستگاری دخترت فاطمه آمدهام، آیا دوست داری او را به ازدواج من درآوری؟
چهرهٔ رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) از شادی و سرور شکُفت و نزد فاطمه آمده فرمود:
«علی به خواستگاریات آمده و تو او را به خوبی میشناسی، نظرت چیست؟» زهرای مرضیّه سکوت کرد، پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) فرمود: «الله اکبر! سکوت فاطمه، یعنی رضایت او.» و از نزد زهرا بیرون رفت و وی را به ازدواج على(علیهالسلام) درآورد. (۳)
اُمّ سَلَمه میگوید: چهرهٔ مبارک رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) از خوشحالی شکُفت و سپس به چهرهٔ على لبخندی زد و فرمود: «آیا مالی در اختیار داری تا با آن فاطمه را به ازدواجت درآورم؟»
على(علیهالسلام) عرضه داشت: «پدر و مادرم فدایت! به خدا سوگند! آنچه دارم بر شما پوشیده نیست، غیر از شمشیر، زره و شتری آبکش چیزی در اختیار ندارم.»
رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) فرمود: على جان! تو از شمشیرت بی نیاز نیستی و به وسیلهٔ آن در راه خدا مبارزه میکنی و با دشمنانش میجنگی و به وسیلهٔ شتر آبکش خود به خانواده و نخلستان خود آب میرسانی و در سفر بار و بُنهات را بر آن مینهی. بنابراین، من با همان زره حاضرم دخترم را به ازدواجت درآورم و فرمود: ای ابو الحسن! آیا به تو مژده ندهم؟
على(علیهالسلام) میفرماید: عرضه داشتم: پدر و مادرم به فدایت! مژدهام دهید یمنِ وجودِ شما همواره خیر و برکت و قدمتان مبارک و کارهایتان حکمت آمیز بوده است و درود خدا بر شما باد.
رسول خدا(صلىاللهعلیهوآله) فرمود:
ای علی! به تو مژده میدهم که خدای عزّوجلّ قبل از آنکه من زهرا را در زمین به ازدواج تو درآورم، در آسمان او را به عقد تو درآورده است. اندکی پیش از آمدنت در همین مکان، فرشتهای از آسمان بر من فرود آمد و گفت: ای محمد! خدای عزّوجلّ نظری به زمین افکند و تو را از میانِ آفریدگانش برگزید و به رسالت، مبعوث ساخت. بار دوّم توجّهی نمود و از میان آنان برایت برادر و وزیر و یاور و دامادی را گزینش کرد و دخترت فاطمه(علیهاالسلام) را به ازدواج او درآورد و فرشتگان در آسمان به میمنت این مناسبت، جشن گرفتند.
ای محمد! خدای عزّوجلّ به من فرمان داده که به تو بگویم على را در زمین به ازدواج زهرا درآور و آن دو را به تولّد دو پسر پاکیزه و پیراسته و نجیب و پاک و نیکسرشت که در دنیا و آخرت از دیگران برترند، مژده بده. ای علی! به خدا سوگند! هنوز فرشته از نزدم به آسمان بالا نرفته بود که تو دَرِ خانه را به صدا درآوردی. (۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. پیشوایان هدایت، ج۳ (صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام)، ص۹۹؛ به نقل از ذخائر العقبی ۳۶.
۲. همان؛ به نقل از معانی الاخبار ۱۰۳، خصال ۶۴۰، امالی صدوق ۴۷۴.
۳. همان، ص۱۰۱؛ به نقل از بحارالانوار ۴۳ / ۹۳، ذخائر العقبی ۳۹.
۴. همان، ص۱۰۲؛ به نقل از بحارالانوار ۴۳ / ۱۲۷.