مرثیۀ آفتاب

هنگام بازگشت کاروان حسینی به مدینه، حضرت امّ كلثوم(علیهاالسلام) می‌گریست و این اشعار را می‌خواند:

«مَدِينَةَ جَدِّنَا، لَا تَقْبَلِينَا
فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا

ای‌ شهر جدّ ما! ما را مپذير كه ما با اندوه و حسرت آمديم

أَلَا فَأَخْبِرْ رَسُولَ اللَّهِ عَنَّا
بِأَنَّا قَدْ فُجِعْنَا فِي أَبِينَا

آگاه باش و رسول خدا(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) را از ما خبر بده كه ما گرفتار مصیبت پدرمان گشته‌ايم

وَ أَنَّ رِجَالَنَا بِالطَّفِّ صَرْعَی‌
بِلَا رُؤْسٍ وَ قَدْ ذَبَحُوا الْبَنِينَا

مردان ما در طف بی‌‏سر بر خاک افتادند و پسران را سر بريدند

وَ أَخْبِرْ جَدَّنَا أَنَّا أُسِرْنَا
وَ بَعْدَ الْأَسْرِ يَا جَدَّا سُبِينَا

به جدّ ما خبر ده كه ما گرفتار شديم و پس از گرفتاری‌، به اسارت در آمديم

وَ رَهْطُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَضْحَوْا
عَرَايَا بِالطُّفُوفِ مُسَلَّبِينَا

و خانواده‌ات ای‌ رسول خدا! غارت شده، در صحراها شب را به صبح رساندند

وَ قَدْ ذَبَحُوا الْحُسَيْنَ وَ لَمْ يُرَاعُوا
جَنَابَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِينَا

حسين(علیه‌السلام) را سر بريدند و ای‌ رسول خدا احترام تو را نسبت به ما رعايت نكردند

فَلَوْ نَظَرَتْ عُيُونُكَ لِلْأُسَارَی‌
عَلَی‌ أَقْتَابِ الْجِمَالِ مُحَمَّلِينَا

ای‌ كاش چشمان تو به اسيران می‌‏افتاد كه بر شتران بی‌‏جهاز حمل می‌‏شوند

رَسُولَ اللَّهِ بَعْدَ الصَّوْنِ صَارَتْ
عُيُونُ النَّاسِ نَاظِرَةً إِلَيْنَا

ای‌ رسول خدا پس از دوران پرده‌نشينی‌ اينک چشمان مردمان به ما می‌‏نگرد

وَ كُنْتَ تَحُوطُنَا حَتَّی‌ تَوَلَّتْ
عُيُونُكَ ثَارَتِ الْأَعْدَا عَلَيْنَا

تا هنگامی كه تو زنده بودی‌ از ما نگهداری‌ می‌‏كردی‌ و چون تو ديده از جهان فرو بستی‌ دشمنان به ما حمله كردند

أَ فَاطِمُ لَوْ نَظَرْتِ إِلَی‌ السَّبَايَا
بَنَاتِكَ فِي الْبِلَادِ مُشَتَّتِينَا

ای‌ فاطمه! كاش بر اسيران نظر می‌‏كردی‌ و می‌‏ديدی‌ كه دختران تو در شهرها پراكنده‌اند

أَ فَاطِمُ لَوْ نَظَرْتِ إِلَی‌ الْحَيَارَی‌
وَ لَوْ أَبْصَرْتِ زَيْنَ الْعَابِدِينَا

ای‌ فاطمه! كاش بر پيش‌آهنگ آن‌ها نگاه می‌‏كردی‌ و ای‌ كاش زين العابدين(علیه‌السلام) را می‌‏ديدی‌

أَ فَاطِمُ لَوْ رَأَيْتِينَا سَهَارَی‌
وَ مِنْ سَهَرِ اللَّيَالِي قَدْ عَمِينَا

ای‌ فاطمه! كاش می‌‏ديدی‌ كه ما شب‌ها خواب نداریم و نزدیک است بینایی ما از دست برود

أَ فَاطِمُ مَا لَقِيتِي مِنْ عِدَاكِي
وَ لَا قِيرَاطَ مِمَّا قَدْ لَقِينَا

ای‌ فاطمه! مصیبتی که بر ما وارد شد نسبت به مصیبتی که از ناحیه دشمنان به شما رسید، عظیم‌تر بود

فَلَوْ دَامَتْ حَيَاتُكِ لَمْ تَزَالِي
إِلَی‌ يَوْمِ الْقِيَامَةِ تَنْدُبِينَا

اگر زندگی‌ تو به درازا می‌‏كشيد، تا روز قيامت پيوسته بر حال ما گريه می‌‏كردی‌

وَ عَرِّجْ بِالْبَقِيعِ وَ قِفْ وَ نَادِ
أَيَا ابْنَ حَبِيبِ رَبِّ الْعَالَمِينَا

در بقيع از اين سو به آن سو برو، آن‌گاه بايست و بگو ای‌ پسر حبيب پروردگار جهانيان!

وَ قُلْ يَا عَمِّ، يَا حَسَنَ الْمُزَكَّی‌
عِيَالُ أَخِيكَ أَضْحَوْا ضَائِعِينَا

و بگو: ای‌ عمو، یا حسن! اهل و عيال برادرت از دست رفتند

أَيَا عَمَّاهْ إِنَّ أَخَاكَ أَضْحَی‌
بَعِيداً عَنْكَ بِالرَّمْضَا رَهِيناً

ای‌ عموجان! برادرت از تو دور افتاد، و در گرو بيابان سوزان بدون سر گرديد

بِلَا رَأْسٍ تَنُوحُ عَلَيْهِ جَهْراً
طُيُورٌ وَ الْوُحُوشُ الْمُوحِشِينَا

و پرندگان و درّندگان با صدای‌ بلند و ترسناک بر او نوحه سر می‌‏دهند

وَ لَوْ عَايَنْتَ يَا مَوْلَايَ سَاقُوا
حَرِيماً لَا يَجِدْنَ لَهُمْ مُعِيناً

ای‌ مولای‌ من! كاش می‌‏ديدی‌ كه پيش راندند حرمی‌ را كه هيچ ياوری‌ نداشت

عَلَی‌ مَتْنِ النِّيَاقِ بِلَا وِطَاءٍ
وَ شَاهَدْتَ الْعِيَالَ مُكَشَّفِينَا

خانواده‌تان را بر پشت شتران برهنه سوار کردند و مردم آن‌ها را تماشا می‌کردند

مَدِينَةَ جَدِّنَا لَا تَقْبَلِينَا
فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا

‏ای‌ شهر جد ما! ما را مپذير كه ما با حسرت و اندوه آمده‌ايم

خَرَجْنَا مِنْكِ بِالْأَهْلِينَ جَمْعاً
رَجَعْنَا لَا رِجَالَ وَ لَا بَنِينَا

هنگامی‌ كه از تو بيرون رفتيم، همه با هم بوديم و اكنون كه باز گشتيم نه مردی‌ داريم و نه پسری‌

وَ كُنَّا فِي الْخُرُوجِ بِجَمْعِ شَمْلٍ
رَجَعْنَا حَاسِرِينَ مُسَلَّبِينَا

هنگام رفتن، گروهی‌ متحد بوديم و اينک غارت زده و بدون پوشش مناسب برگشته‌ايم

وَ كُنَّا فِي أَمَانِ اللَّهِ جَهْراً
رَجَعْنَا بِالْقَطِيعَةِ خَائِفِينَا

ما آشكارا در امان خدا بوديم ولی‌ اينک تنها و ترسان باز می‌‏گرديم

وَ مَوْلَانَا الْحُسَيْنُ لَنَا أَنِيسٌ
رَجَعْنَا وَ الْحُسَيْنُ بِهِ رَهِينَا

و مولايمان حسين(علیه‌السلام) انيس ما بود و اينک در حالی‌ باز می‌‏گرديم كه حسين در آنجا مانده است

فَنَحْنُ الضَّائِعَاتُ بِلَا كَفِيلٍ
وَ نَحْنُ النَّائِحَاتُ عَلَی‌ أَخِينَا

ما بی‌‏محافظ و بی‌‏سرپرستيم و برای‌ برادرمان نوحه‌سرايی‌ می‌‏كنيم

وَ نَحْنُ السَّائِرَاتُ عَلَی‌ الْمَطَايَا
نُشَالُ عَلَی‌ جِمَالِ الْمُبْغِضِينَا

ما بر راهوارها حركت می‌‏كنيم و شتران دشمنان ما را به سرعت می‌‏برند

وَ نَحْنُ بَنَاتُ يس وَ طه
وَ نَحْنُ الْبَاكِيَاتُ عَلَی‌ أَبِينَا

ما دختران يس و طه هستيم و بر پدرمان گريه می‌‏كنيم

وَ نَحْنُ الطَّاهِرَاتُ بِلَا خَفَاءٍ
وَ نَحْنُ الْمُخْلَصُونَ الْمُصْطَفَوْنَا

ما پاكيزگانيم ولی‌ پوشش مناسبی نداريم و ما خالص شده و برگزيده‌ايم

وَ نَحْنُ الصَّابِرَاتُ عَلَی‌ الْبَلَايَا
وَ نَحْنُ الصَّادِقُونَ النَّاصِحُونَا

ما بر بلاها شكيباييم و راستگو و نصيحت‌گر هستیم

أَلَا يَا جَدَّنَا قَتَلُوا حُسَيْناً
وَ لَمْ يَرْعَوْا جَنَابَ اللَّهِ فِينَا

آگاه باش ای‌ جدّ بزرگوار كه حسين را كشتند و احترام خدا را درباره ما رعايت نكردند

أَلَا يَا جَدَّنَا بَلَغَتْ عِدَانَا
مُنَاهَا وَ اشْتَفَی‌ الْأَعْدَاءُ فِينَا

ای‌ جدّ بزرگوار دشمن به آرزوهای‌ خويش رسيد و از ما انتقام گرفت

لَقَدْ هَتَكُوا النِّسَاءَ وَ حَمَّلُوهَا
عَلَی‌ الْأَقْتَابِ قَهْراً أَجْمَعِينَا

به زنان بی‌‏احترامی‌ كردند و همه آنان را با خشونت بر شتران بی‌‏جهاز سوار كردند

وَ زَيْنَبُ أَخْرَجُوهَا مِنْ خِبَاهَا
وَ فَاطِمُ وَالِهٌ تُبْدِي الْأَنِينَا

زينب(سلام‌الله‌علیها) را از خيمه‌اش بيرون آوردند و فاطمه سر گردان بود و بلند ناله می‌‏كرد

سُكَيْنَةُ تَشْتَكِي مِنْ حَرِّ وَجْدٍ
تُنَادِي الْغَوْثَ رَبَّ الْعَالَمِينَا

سكينه(سلام‌الله‌علیها) از سوز جدايی‌ به درگاه خداوند شكايت می‌‏كرد و از خدای‌ جهانيان مدد می‌‏خواست

وَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ بِقَيْدِ ذُلٍّ
وَ رَامُوا قَتْلَهُ أَهْلُ الْخَئُونَا

و زين العابدين(علیه‌السلام) به زنجير بسته شده بود و خيانت‌پيشگان قصد كشتن او را كردند

فَبَعْدَهُمُ عَلَی‌ الدُّنْيَا تُرَابٌ
فَكَأْسُ الْمَوْتِ فِيهَا قَدْ سُقِينَا

پس از آنان خاک بر سر دنيا كه ما در اين دنيا جام مرگ نوشیده‌‌ايم

وَ هَذِي قِصَّتِي مَعَ شَرْحِ حَالِي
أَلَا يَا سَامِعُونَ ابْكُوا عَلَيْنَا»

اين داستان و شرح حال من است، ای‌ شنوندگان بر ما گريه كنيد!

📗 بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۷؛ ينابيع الموّدة، ج ۳، ص ۹۴.

پدیدآورنده