شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مرثیه در لایه‌ای از معرفت

اگر می‌خواستی کوفه دچار کربلا می‌شد
به میل تو زمین زیر پایت جابه‌جا می‌شد

به یک نفرین از آن لب‌های صد چاک سر نیزه
صدای کِل کشیدن‌های شادی‌شان عزا می‌شد

تمام خیمه‌هاشان را هراس شعله می‌بلعید
جهان یک‌باره جان می‌داد پس روز جزا می‌شد

شبیه برگ‌ها در باد پاییزی به یک آهت
همه دست برادرهایشان از تن جدا می‌شد

اگر موسای چشمت پلک می‌زد رو به اعجازی
تمام نیزه‌ها با یک نگاهت اژدها می‌شد

اگر می‌خواستی دریا برایت آب می‌آورد
به یک فریادِ «هَل مِن ناصر» تو کوه پا می‌شد

مهدی مردانی


آنچه که بیان و درک مخاطب و سراینده از مرثیه‌ی سیدالشهدا(علیه‌السلام) را متحول می‌کند، امام شناسی است. بازخوانی هر یک از مصیبت‌های وارد شده بر سیدالشهدا(علیه‌السلام) در سایه‌ی توجه به ابعاد وجودی آن حضرت و شناخت نسبت به امام معصوم گویا ما را با مصیبتی تازه‌تر مواجه می‌کند. مصیبتی متفاوت با آنچه قبل‌تر بارها خوانده‌ایم و شنیده‌ایم. این شعر نمونه‌ای گویا برای این مدعاست. مهدی مردانی در این شعر، در ضمن اشاره به مصیبت‌هایی که بارها و بارها شنیده‌ایم یا خوانده‌ایم، توجه خود و مخاطب را تنها به یکی از ابعاد وجودی امام معصوم معطوف می‌کند و آن قدرت و اراده‌ی امام است.
 
با در نظر گرفتن همین یک بعد از وجود مقدس سیدالشهدا(علیه‌السلام)، گویا تمام مرثیه‌ها جان تازه‌ای می‌گیرند و فهم ما از آن‌ها عمیق‌تر و دقیق‌تر می‌شود. مهم‌تر این‌که در این شعر، شاعر بعد از آن‌که مصیبت‌های عاشورا را با انضمام قدرت امام بازخوانی می‌کند، در نهایت در مخاطب خود چراغ یک سؤال را روشن می‌کند و او را با این کلنجار ذهنی تنها می‌گذارد که پس چرا امام در این مصیبت‌ها از قدرت و اراده‌ی خود استفاده نکرد. در واقع شاعر با ایجاد این کلنجار ذهنی، راه را برای درک بُعد دیگری از شخصیت امام هموار می‌کند.

پدیدآورنده
درباره شاعر