شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

أفضل الاعمال

دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز می‌گیرد سر راه نگاهم را
کدام آغوش بین خویش جا داده‌ست ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبله‌گاهم را

من امشب حاجی این قبله، این قبله‌نما هستم
من امشب بنده مولای «سُرَّ مَن رَءا» هستم
 
وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که...
...رسیده سال‌هایی قبل همراه شمیمی که...
...تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که...
...خبر داده‌ست باز از جلوه دست کریمی که...

...همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
وَ مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد
 
نگاهت چون مسیحایی‌ست که بر مرده‌ها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است
و یا ابری‌ست که در آسمان هم حکم باران است
بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است

تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
 
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید
گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می‌خواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید

اگر که سائل شهر مدینه، مجتبی دارد
کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد
 
می‌آیی و برای مهدی‌ات دلداده می‌سازی
هزاران عاشق در دام عشق افتاده می‌سازی
ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می‌سازی
برای امر غیبت شیعه را آماده می‌سازی

میان پرده، اسرار خدا را بی‌صدا گفتی
برای شیعیانت «أفضل الاعمال» را گفتی
 
تو آن معنای پروازی که بی‌تو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
به جز درد فراق مهدی‌ات آقا ملالی نیست
یقیناً در کنار ماست امشب جاش خالی نیست

دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقاجان
دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان