شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

امید سحر

خواهان تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد...

در فضل تو امید برای چه نبندم
جایی که شب امید سحر داشته باشد

چون شمع سحرگاه مرا کشتۀ خود کن
حیف است که گریان تو سر داشته باشد...

خورشید قیامت چه کند سوختگان را
در شعله کجا شعله اثر داشته باشد؟

ما را سر این گریه به دوزخ نفروشند
حاشا که شرر هیزم تر داشته باشد

جز گریه رهی نیست به سرمنزل مقصود
هیهات که این خانه دو در داشته باشد...

گفتی که بیایید ولی خلق نشستند
درد است که شه سائل کر داشته باشد