شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

اگر بگذارند

شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظه‌ها با تو چه زیباست اگر بگذارند

فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است
با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند

مثل قدش، قدمش، لحن پیمبروارش
روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند

غنچه آخر چقدر آب مگر می‌خواهد؟
عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند

ساقی‌ات رفته و ای کاش که او برگردد
مشک او حامل دریاست اگر بگذارند

آب مالِ خودشان چشم همه دلواپس
خیمه‌ها تشنهٔ سقاست اگر بگذارند

قامتش اوج قیام است، قیامت کرده‌ست
قد سقای تو رعناست اگر بگذارند

سنگ‌ها در سخنت هم‌نفس هلهله‌ها
لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند

تشنه‌ای، آه... وَ دارد لب تو می‌سوزد
آب مهریهٔ زهراست اگر بگذارند

بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو
یک نگاه تو تسلاست اگر بگذارند

آمد از سمت حرم گریه‌کنان عبدالله
مجتبای تو همین‌جاست اگر بگذارند

رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن
کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند