شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بحسین بن علی

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی

ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی

ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند
قدرنشناس‌ترین امت لات و هبلی

کسی آن سوی حسینیّه نشسته‌ست هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی،

باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی