تمام دارایی من...

افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
می‌بخشی اگر کم است اما بپذیر
این هم دو پسر تمام داراییِ من

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

صابره‌سادات موسوی

جوانان حضرت زینب علیهاالسلام

رباعی

چهارم محرم

فرشتگان تغزل

مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)

تمام دارایی من...

طواف

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

مهدی جهاندار

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

میثم داودی

شگفتا کرامات ماهی تمام
چه ماهی که خورشید صبح است و شام

سیدمحمدجواد شرافت

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند

زکریا اخلاقی

به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمان‌ها بود

سیدحسن حسینی

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

حافظ شیرازی

بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را

سیدمحمدجواد شرافت

اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچه‌های شرقی «العفو» راهی نیست

طیبه عباسی‌

تمام دارایی من...

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

شگفتا کرامات ماهی تمام چه ماهی که خورشید صبح است و شام

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند

به گونۀ ماه نامت زبانزد آسمان‌ها بود

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را امام قدر را امیر قضا را

اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست ولی تا کوچه‌های شرقی «العفو» راهی نیست

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران

شگفتا کرامات ماهی تمام
چه ماهی که خورشید صبح است و شام

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند

به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمان‌ها بود

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را

اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچه‌های شرقی «العفو» راهی نیست