شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حدود ساعت یک

جمعه حدود ساعت یک، نیمه‌شب، بغداد...
این ماجرا صدبار در من بازخوانی شد
هر بار با این جمله در اخبار جان دادم
روح بلند حاج قاسم آسمانی شد

تعداد موشک‌ها سه تا بوده‌ست، این یعنی
تیر سه‌شعبه باز هم کار خودش را کرد
از دست و انگشتر بگویم یا تن بی‌سر؟
با هر کدامش می‌شود یک روضه برپا کرد

این دست یعنی دل بریدن از امان‌نامه
این دست یعنی دست رد بر هر چه بدعهدی
گیرم که دستی بر زمین افتاد؛ پا برجاست،
دستی که داده حاج قاسم با ابومهدی

از کشتن او با غرور و شوق می‌گویند
غافل که او عمری شهادت از خدا می‌خواست
خنجر به خیلی‌ها برای کشتنش دادند
این خون دامن‌گیر اما شمر را می‌خواست

دیگر فراقی بین ایرانی عراقی نیست
جایی ندارد تفرقه بین حسینی‌ها
دیدید که تابوت یک سردار ایرانی
تشییع شد، آن هم به دست کاظمینی‌ها

ما با دفاع از حرم‌هامان نشان دادیم
جان می‌دهیم اما به اهل ظلم میدان نه
گفتم که: روزی هم قرار جنگ اگر باشد
میدان جنگ ما تلاویو است، تهران نه!