شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حدیث اشک

و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است

چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن است

زبان به شکوه گشوده‌ست زهر و می‌داند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن است...

اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو هم‌سخن است

گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیدهٔ اباالحسن است

شدند بر تن تو سایه‌بان کبوترها؟
هنوز روی زمین، آفتاب، بی‌کفن است