شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حضور تو پیداست!

اگرچه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست
چه غيبتى‌ست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست

مقام گلشنِ اشراق، نافه‌خيز از توست
بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست...

تو كيستى كه قيامت، قيامتِ كبرا‌ست
تو كيستى كه قيامت ز قامتت پيداست

تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارى‌ست
زبان قاطع شمشير عدل تو كارى‌ست

نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه
سپيد شد ز فراق تو سنگ‌فرشِ پگاه

خدا به دست تو داده‌ست عدل عالم را
سپرده نيز به دستت حساب آدم را

ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند
تويى كه قائم آل محمدت خوانند

ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد
كه در ضمير تمامى مردگان جان داد

اَلا ستارۀ موعودِ گرم و عالمتاب!
به دشت تيرۀ هستى چو آفتاب بتاب

بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار
ز گرده‌‌هاى بشر تازيانه را بردار