ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
دادیم حیات ابدی بر شرف و خون
کشتیم از اول به هوای تو هوا را
والله قسم چشم به عالم نگشوده
در آینۀ روی تو دیدیم خدا را
از تیغ ولایت سر تسلیم نگیریم
صد بار اگر خصم بگیرد سر ما را
از مروه اگر پای کشیدیم چه بهتر
در خاک سر کوی تو دیدیم صفا را
رفع عطش ماست ز جام عطش تو
بر دیده نهادیم از آن تیر بلا را
جز زخم دم تیغ تو مرهم نپذیریم
جز درد تو بر درد نخواهیم دوا را
آن روز که دانشگهِ ما عالم زر بود
عباس تو آموخت به ما درس وفا را...