شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

خداحافظ...

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبه‌مو

از خار گرچه گرد حرم پاک کرده‌ای
تا شام و کوفه راه درازی‌ست پیش رو

خون، گوشواره‌ها زده بر گوش‌هایمان
صد بغض مانده جای گلوبند در گلو

تنها گذاشتیم تنت را و می‌رویم
اما سر تو همسفر ماست کوبه‌کو

بی‌تاب نیستیم... خداحافظت پدر!
بی‌آب نیستیم... خداحافظت عمو!