شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زمزمۀ قدسیان

ای که دل غریب من، با تو شد آشنا، رضا
اشک من است پنجه در پنجرۀ تو یا رضا
من که کبوتر دلم انس گرفته با رضا
می‌شنوم ز قدسیان زمزمۀ رضا رضا

ای به فدای جان تو، جانِ به لب رسیده‌ام
من که گل بهشت را از حرم تو چیده‌ام
من به بهای هستی‌ام، مهر تو را خریده‌ام
عشق تو می‌برد مرا، تا حرمِ خدا، رضا

ای که به باغ مکرمت، گل تویی و گلاب، تو
ذکر تویی، دعا تویی، اجر تویی، ثواب، تو
علم تویی، حلم تویی، فاتحة الکتاب، تو
می‌دمد از ضریح تو جلوۀ ربنا، رضا

آن‌که وجود را به خود، از عدم آوَرَد تویی
بارقۀ امید ما روز نشاط و غم تویی
مروه تویی، صفا تویی، قبله تویی، حرم تویی
تویی شمیم سورۀ کوثر و هل‌اَتی، رضا

فدای خاک پای تو، خدای را ولی تویی
تداوم ولایت مطلقۀ علی تویی
مراد اهل بینش از ذکر «سینجلی» تویی
بی‌تو کسی نمی‌برد ره به سوی خدا، رضا

شبی که سر زد از افق جمال ماهت آمدم
پناه ماسوا تویی، که در پناهت آمدم
کبوترانه پر زدم، بر سر راهت آمدم
اگر ز در برانی‌ام، کجا روم، کجا رضا؟

به پیشگاه قدس تو اگر چه دست‌خالی‌ام
اگر کسی نمی‌خورد، غم شکسته‌بالی‌ام
هست اگرچه اشک من، گواه خسته‌حالی‌ام
خوشم که دارم از جهان ولایت تو را رضا

ای که به این شکسته‌دل فرصت آه داده‌ای
ای که مرا به این حرم خوانده و راه داده‌ای
اگرچه در جوار خود مرا پناه داده‌ای
بخوان مرا به دیدن روضۀ کربلا، رضا