شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سجاده‌ای به وسعت عشق

مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشه‌کاری داشت

چمن شکوفه به گیسوی نخل‌ها می‌بست
مدینه حالت بُهت و امیدواری داشت

نشسته چشم به راه ستاره، شب تا صبح
مدینه پلک نمی‌زد که بی‌قراری داشت..

«ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد»
که مهر در قدمش شوق جان‌نثاری داشت..

جمال روشن این ماه را نگاه کنید
که حُسن یوسف از او رنگ شرمساری داشت

حلاوت از نفسش، چشمه چشمه می‌جوشید
طروات سخنش جلوۀ بهاری داشت

به سرو، قامت او راست‌قامتی آموخت
که استقامت و ایمان و پایداری داشت

سجود کرد به سجاده‌ای به وسعت عشق
چه سجده‌ای که تجلای رستگاری داشت

دخیل بست به قندیل اشک او محراب
که چشمه‌ای ز غبار زمانه عاری داشت

قلم در اول توصیف او به خود لرزید
که در مقام رضا، صبر و استواری داشت

به یک دعای غلامش، به دشت و صحرا ریخت،
سحاب رحمت حق، هر چه اشک جاری داشت

به بوسه‌ای حجرالاسود از لبش گل داد
حریم کعبه از او یاد و یادگاری داشت

هُشام کرد تجاهل اگر در اوصافش
زبان گشود «فرزدق» که شوق یاری داشت

اشاره کرد که فرزند مکه است و منا
اشاره‌ای که حکایت ز حق‌گزاری داشت

جهانِ کوچک ما، حیف درنیافت که او
چه‌قدر شوکت و فضل و بزرگواری داشت

شمیم عشق حسین انتشار یافت از او
چرا که ساغر چشمش، گلابِ جاری داشت..