شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

شکوه بهار

تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی

تویی شکوه بهار و به پیشگاه تو دارد
جوانه عرض سلامی، شکوفه عرض درودی

به صدر «جامعه» خود به اَلسّلامُ علیکی
تمام پنجره‌ها را به سوی باغ گشودی...

کسی که در قفس شیر رفت و آهوی چشمش
به یک اشاره دل از هر چه شیر برد تو بودی

اگرچه سامره‌ات را حصار کرده شب اما
می‌آید از سوی کعبه نسیم صبح به زودی