این صحن که بینالحرمین عتبات است
در اصل، همان عرشۀ کشتی نجات است
دریاب مرا نور چراغ سر گنبد!
تو نورٌ علی نوری و عالم ظلمات است
آنقدر که جانبخشی و آنقدر که جانسوز
پابوسی هر سال تو محیا و ممات است
هر نوحۀ زوار، مضامین لهوف است
هر نالۀ زوار، دعای عرفات است...
سوغات من اشک است برای تو و افسوس
نام تو در این شهر قتیلالعبرات است
گفتم غزلی تازه بخوانم، چه بخوانم
دلچسبترین زمزمه این جا صلوات است