چه کند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
هزار پنجره در هر گذر گشوده شدهست
به شوق دیدن یک لحظۀ حضور از تو
خوش آن دمی که بیاید خبر که آمدهای
خوش آن شبی که شود شهر غرق نور از تو
زمانه با تو چه شیرین، زمانه بیتو چه تلخ
مگر بیایی و افتد به دهر شور از تو
مرا به صبر نصیحت مکن که نتوانم
که زنده باشم و باشم دمی صبور از تو
تو چشم مایی و ما را جز این دعایی نیست
که چشم بد همه جا باد کور و دور از تو