شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

تمنای تو

به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم،‌ دریا تو بینم
به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم

به سر شوق سرِ کوی ته دیرم
به دل مهرِ مه روی ته دیرم
بت من! کعبۀ من! قبلۀ من!
ته‌یی، هر سو نظر سوی ته دیرم

دلم بی‌وصل ته شادی مبیناد
به غیر از محنت، آزادی مبیناد
خراب‌آبادِ دل، بی مَقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد

غم عشقت بیابون پرورُم کِرد
هوای وصل، بی بال و پرم کرد
به مو گفتی: صبوری کن، صبوری
صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد

یکی درد و یکی درمون پسندد
یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درمون و درد و وصل و هجرون
پسندُم آنچه را جانون پسندد

خوشا آنان که سودای تو دیرند
که سر پیوسته در پای تو دیرند
به دل دیرُم تمنای کسانی
که اندر دل تمنای تو دیرند

نمی‌دونُم دلُم دیوونۀ کیست؟
کجا می‌گردد و در خونۀ کیست؟
نمی‌دونم دل سرگشتۀ مو
اسیر نرگس مستونۀ کیست

گوشۀ گیلکی (آواز دشتی)