مردان خدا

مردان خدا

هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
مردان خدا برای زیبارفتن
هر بار، مسیر تازه‌ای می‌سازند!

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

سیداکبر سلیمانی

شهدا

رباعی

اندوه من از خودم کهن‌سال‌تر است

مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)

بهار من! تو کجایی؟

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

سیدمحمدجواد شرافت

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

محمدمهدی سیار

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

عاشق آن صخره‌هایم، ماه را هم دوست دارم
کفش‌هایم کو؟ که من این راه را هم دوست دارم

علیرضا قزوه

در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این

سیدمحمدجواد شرافت

از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز

هادی فردوسی

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه

محمدحسین ملکیان

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟
جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

محمدجواد غفورزاده

جمعه برای غربت من روز دیگری‌ست
با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ست

محمدسعید میرزایی

مردان خدا

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

عاشق آن صخره‌هایم، ماه را هم دوست دارم کفش‌هایم کو؟ که من این راه را هم دوست دارم

در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این

از زخم شناسنامه دارند هنوز در مسجد خون اقامه دارند هنوز

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟ جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

جمعه برای غربت من روز دیگری‌ست با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ست

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

عاشق آن صخره‌هایم، ماه را هم دوست دارم
کفش‌هایم کو؟ که من این راه را هم دوست دارم

در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این

از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه

ای فاطمه را شمیم! کی می‌آیی؟
جان‌بخش‌تر از نسیم! کی می‌آیی؟

جمعه برای غربت من روز دیگری‌ست
با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ست