از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
تا باد صبا بوی تو را در چمن آرد
برداشته هر شاخ گلی دست دعا را
باشد همه شب نام خوشت ورد زبانم
اَصبَحتُ عَلَی ذِکرِکَ سِرّاً و جَهارا...
در کوی تو دیگر به سرافرازی ما کیست؟
گر عشق کند خاک به راهت سر ما را
عمریست «حزین» را کف امید فراز است
امید که محروم نسازند گدا را