بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
اگرچه دفتری از داغ بر جبینها هست
نترس در دل تاریخ بیش از اینها هست...
دریغ و درد که جان از میان پیکر رفت
ز دشت ما صد و هفتاد تا کبوتر رفت
دلا بسوز، بسوز و همیشه روشن باش
به سوگواری فرزندهای میهن باش
دوباره سوز خزان در میان باغ افتاد
میان سینۀ ما داغ روی داغ افتاد
به مرثیه صد و هفتاد مثنوی داریم
نترس باید از امروز دلْ قوی داریم
اگرچه غرق عزاییم، گرم پیکاریم
اگر بنای عزا هست، «ما» عزاداریم
بدان که دشمن این خاک، فکر جنجال است
اگرچه ظاهر غمگین گرفته... خوشحال است
خداست آگه از اینها چه در درون دارند
که در مصیبت این داغ، جشن خون دارند
اگرچه هیچ مجال نفس کشیدن نیست
وظیفه من و تو پای پس کشیدن نیست...
ببین رفیق که در جبهۀ مقابل کیست
مبر ز یاد که در این میانه، قاتل کیست...
به وعدههای الهی، رفیق شک نکنی
به گوشهگیری خود ظلم را کمک نکنی...
برای ما و تو بیامتحان نبوده شبی
ز دامنت بتکان گرد عافیتطلبی...
بدان که وضع جهان اینچنین نخواهد ماند
سلاح این شهدا بر زمین نخواهد ماند...
چو کوه پیش روی فتنهها مقاوم باش
از این به بعد برادر، تو حاج قاسم باش
از این به بعد به میدان رزم بخت تو چیست؟
بگو برادر من! انتقام سخت تو چیست؟
چو لاله باش، به دامان صخرهها گل کن
اگر که سنگ شود فتنهها، تحمل کن
نترس آینۀ ما ترک نخواهد خورد
بدون فتنه که ایمان محک نخواهد خورد
بدون فتنه بگو کی مسیر ما طی شد؟
نترس مؤمن اگر فتنهها پیاپی شد
میان معرکه از شعلهها زبانه بگیر
دقیق قلب هدف را ببین، نشانه بگیر
بلند شو که زمان خروش طوفانیست
که در وجود تو یک قاسم سلیمانیست...
ز هر که غیر خدا ناامید باید بود
برای فیض شهادت شهید باید بود
شهید ما پر از این حال بود بندگیاش
شهید بوده خودش در تمام زندگیاش
شهید ما که جهان را پر از تحیر کرد
به خون پرثمرش نان دشمن آجر کرد
همانکه ثانیهای از جهاد خسته نشد
مسیر سرخ شهادت به روش بسته نشد
همانکه بود زبانزد به غیرت خاصش
جهان به لرزه درآمد از اوج اخلاصش
همانکه وقت شهادت به قطره قطرۀ خون
نوشته بود «مِنَ المُجرِمینَ مُنتَقِمُون»