شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

میعاد دوست

اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
می‌برد از دل غبار جرم و عصیان، اعتکاف
می‌دهد پیوند، جانت را به ایمان، اعتکاف

جستجو کن گوهر گنجینهٔ اخلاص را
تا بیابی در حضور دوست، لطف خاص را
 
جرعه‌ای تسلیم از پیمانهٔ ایمان بنوش
چند روزی از پی کسب رضای حق بکوش
فارغ از تزویرِ نفسِ خودپسند خودفروش
چون گلاب از شعلهٔ شوق عبادت‌ها بجوش

معتکف شو در سرای دوست تا مهمان شوی
بندهٔ حق باش تا آسوده از شیطان شوی
 
هم‌صدا شو با مَلَک تا نغمه‌پردازت کنند
با خدا دم‌ساز شو تا از خودی بازت کنند
بال و پر بگشا که تا مرهون پروازت کنند
تا کلیم‌آسا مقیم کوی اعجازت کنند

چند روزی پا به دامان پیچ در میعاد دوست
معتکف شو در حریم بندگی با یاد دوست
 
بی‌عبادت مشعل ایمان ندارد روشنی
سر بِنِه بر خاک و از سر کن برون، ما و منی
تا برآیی از حصار فتنهٔ اهریمنی
تا بشویی از دل آیینه رنگ دشمنی

معتکف شو در طریق بندگی فرزانه شو
خانه را بگذار و خاک کوی صاحبْ‌خانه شو...