شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

هوای گریه...

شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها
بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها!

گلوله رد شده بی اِذن، هنگام اَذان از صحن
ترک خورده‌ست آیینه، پریده رنگ مرمرها

ببین! روی مفاتیح پدرها لاله روییده
ببین! بوی شقایق می‌دهد مُهر برادرها

سر سجاده، جایی در میان سجدۀ آخر
هوای گریه دارد چادر زخمی مادرها

چه بی‌‌ لالایی و بی ‌سرصدا خوابیده‌اند آرام
عروسک‌های خون‌آلود در آغوش دخترها

یکی سقا شده، آبی رسانده دست مجروحین
یکی تنها شده، روضه گرفته بین پیکرها

چه زیبایند این پروانه‌های شمع‌درآغوش
چه آرامند روی دامن مولایشان سرها

تو شاعر! از علی‌اکبر بخوان در گوش اشعارت
تو مداح! از علی‌اصغر بگو بالای منبرها

اگر فتنه، اگر غوغا، اگر آشوب، اگر بلوا
بمان در قلعۀ ایمان و در باروی باورها

خدایا! از تو و پیغمبرت در مکتب تکفیر
برای قتل ما پاداش می‌خواهند کافرها

شهادت سیب سرخی بود روی شاخۀ تقدیر
که افتاد از قضا در دامن باآبروترها