شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

پنجره‌ای به بهشت

در آسمان ملائکۀ خوش ذوق، شهر بهشت را که بنا کردند
اول به سوی صحن و سرای تو، چندین هزار پنجره وا کردند

مبهوت کرده‌اند تماشا را، حتی خود اهالی بالا را
در این حرم به جای کبوترها، یک آسمان فرشته رها کردند

مشتی ستاره از فلک آوردند، در سفره‌های ما نمک آوردند
بس‌که بهار از فدک آوردند، در شهر قم مدینه به پا کردند

با چشم‌های غرق عطش دیدیم، گنبد درون آینۀ حوض است
آن کاسه‌های پر شده از خورشید، سیرابمان از آب طلا کردند

ملا حسین مولویِ مداح، با سازگار و عاصی و خورشیدی
از بس که بوده‌اند نمک‌گیرت در هر مقام شور به پا کردند

صحن عتیق و جلوۀ دیرینش با چلچراغِ خوشۀ پروینش
این‌ها به اتفاق مضامینش، پروانه را مدیحه‌سرا کردند

ما قاصریم وصف تو را وقتی، امثال مرعشی و بروجردی
یک عُمر روزه‌های معطر را، با بوسه بر ضریح تو وا کردند

تکرار فاطمه‌ست عبور تو، توصیف زینب است مرور تو
معصومه نام داشت حضور تو، اما تو را کریمه صدا کردند

ای تا همیشه کار تو کارستان، اثبات کرده شوکت تو هر آن
هرگز نکرده‌اند همه مردان، کاری چنان که فاطمه‌ها کردند