شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

چراغ یقین

ای آن‌که نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست...

مهر رسولِ نور، تو را برده سوی نور
این رشتۀ سعادت و حبل المتین توست

در یاری رسول خدا، جان دشمنان،
آتش گرفته از نفس آتشین توست

بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع
تا گفت مصطفی که شب آخرین توست

ای سرو سربلند و سرافراز باغ دین
از چه به خاکِ غم، سر شور آفرین توست

از آن زمان که ریخته خونت به روی خاک
صحرای لاله‌زار اُحد شرمگین توست...

از اشک فاطمه ز دل خاک گل دمید
آنجا که بین خاک تن نازنین توست...