به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه
به تماشای تو، ای نور دل هستی! هست
آسمان کاهکشان، کاهکشان چشم به راه
رخ زیبای تو را یاسمن آیینه به دست
قد رعنای تو را سرو جوان چشم به راه
در شبستان شهود، اشک فشان دوختهاند
همه شب تا به سحر، خلوتیان چشم به راه
دیدمش فرشی از ابریشم خون میگسترد
در سراپردۀ چشمان خود آن چشم به راه
نازنینا! نفسی اسب تجلی زین کن!
که زمین گوش به زنگ است و زمان چشم به راه
آفتابا! دمی از ابر برون آ که بوَد
بیتو منظومۀ امکان، نگران، چشم به راه...