همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
دیر سالیست هر چه میخواهم
از تو یک واژه درخورت گویم
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
کیست امشب حلقه بر در میزند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است