هوای دل

باز گویا هوای دل ابری‌ست
باز درهای آسمان باز است
من ولی تَحبِسُ الدُّعا شده‌ام
دل من باز فکر پرواز است

دیرگاهی‌ست با خودم قهرم
بسته بر وصله‌های ناجورم
سرِ من گرم زندگی شده است
از امام زمان خود دورم

غیبت و تهمت و ریا و حسد
جزوِ اعمال واجبم شده است
از دهانم دروغ می‌بارد
معصیَت قُوتِ غالبم شده است

به فساد و حرام زُل زده‌اند
چشم‌هایی که بی‌حیا شده‌اند
جایگاه خدا و خلق خدا
در دلم وای جا به‌ جا شده‌اند

آمدم سمت خانۀ معبود
دل‌خوش از این که صاحبی دارم
پشت در ضَجّه می‌زنم: یارب!
باز کن، کار واجبی دارم

گریه کردم، صدا زدی من را
آمدم یا مُسَبِّبَ الاَسْباب
روسیاهم نظر نما یا نور
یا سَریع الرِّضا مرا دریاب

لکه‌های سیاه زندگی‌ام
یا کریم از شما چه پنهان است
درد دارم، دوا نمی‌خواهم
یار، درد من است و درمان است

ساتِرُ العَیْب اگر نبودی تو
خلق با من چه‌ کار می‌کردند؟
پرده‌پوشی اگر نمی‌کردی
همه از من فرار می‌کردند

زشت و آلوده و خطاکارم
دارم اقرار می‌کنم یارب
گرچه بی‌آبرو شدم اما
باز اصرار می‌کنم یارب

جُرم و کم‌کاری‌ام قبول؛ اما
تو که از حال من خبر داری
«دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری»

کمکم کن هر آنچه را دارم
خرج تطهیر جان و روح کنم
دور ظلم و گناه خط بکشم
بروم توبۀ نَصوح  کنم