شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
نشستهام به رواقی به گوشۀ حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر