شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
نشستهام به رواقی به گوشۀ حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر