از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
پیراهنت از بهار عطرآگینتر
داغت ز تمام داغها سنگینتر
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست