گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم