شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

مشرق الانوار

تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است

دیرگاهی‌ست که مانند کبوتر، دل ما
روی دیوار بقیع تو مجاور شده است

سینه‌ات مشرق الانوار هزاران سینا
موسی معرفت از طور تو ظاهر شده است

از همان روز که شد «عَلَّم الاَسما» آغاز
علم، شاگرد تو یا حضرت باقر شده است

کرسی و لوح و قلم آینۀ کشف و شهود
مصدر فیضی و حکمت ز تو صادر شده است

قطره از طینت دریاست همه می‌دانند
هر که شاگرد تو شد جزو مفاخر شده است

به سلامی که ز لب‌های رسول آورده‌ست
مست از جام تماشای تو «جابر» شده است