سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری