وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد