به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم