کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید