از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود